نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

نیکان همه زندگی من

بدون عنوان

و اما پیشرفت های پسر نازم تو یه ماه گذشته. قربون اون پاهای کپل و نازت برم که الان باهاشون چند قدمی راه میری. چند قدم راه میری و یه دفعه با قمبل میخوری زمین وقتی میریم پارک دستاتو میگیریم و تو با ذوق فراوان راه میری.حسابی هم عاشق تاب و سرسره شدی.اینقدر تو سر سره عشق می کنی که حدو حساب نداره و وقتی میخوایم بریم همش خودتو به سمت سرسره میکشی و دوست داری دوباره سوار بشی. یه حرف جدید که یاد گرفتی پ هست هی میگی په په و کلمه دنگ که خیلی هم بامزه میگی دنگگگگ. ویه کار دیگه که با تمام وجود عاشقش هستم اینکه یاد گرفتی بوس میکنی.البته باید کلی منت بکشم تا بوسم کنی بهت میگم مامانی رو بوس کنی لبای خشکلتو میذاری روی صورتم و میخوریم وای عاشق اون لحظه ...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

این دفترچه خاطرات پسر عزیزم نیکان گلمه که در تاریخ ١/٣/١٣٩٠ در بیماستان MRI شیراز دیده به جهان گشود و با حضور گرمش روشنی بخش دنیای ما شد.پسر عزیزم در هنگام تولد وزنش2800 گرم و قد کوچولوش 48 سانتی متر بود پسر عزیزم معجزه زندگی من خوش اومدی دوستت دارم. زمان زیادی را به انتظار سپری کردم و درحسرت داشتن تو گذراندم.با دیدن هر نینی کوچولویی دلم تو را میخواست .آرزو داشتم ببینم تو فرشته آسمونی من چه جوری هستی.دلم میخواست دستای کوچولوت رو بوسه بارون کنم.دلم میخواست بوی تنت رو استشمام کنم.آرزو داشتم بفهمم حس مادری چیست و خداوند چه بزرگ و کریم است که من را لایق مادر شدن دانست.و تو زیباترین معجزه حیات را در وجود من نهاد. روزی که تو رو تو صفحه مانیت...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

پسر نازم عزیزدلم این وبلاگ رو زمانی برات درست کردم که تو توی 11 ماهگی هستی خاطراتت رو توی دفترچه خاطرات ثبت کردم.چند تاشو اینجا مینویسم وایشالا از این به بعد با زمان پیش میریم. 23/4/90 اولین عروسی زندگیتو رفتی عروسی خاله پریچهر که عاشق تو شاه پسره 17 شهریور ماه به اولین مسافرت زندگیت رفتی دبی.12 روز اونجا بودیم که خیلی خوب بود و فکر کنم به تو هم خوش گذشت عزیزم .اونجا هم یه عروسی رفتیم عروسی پسر دایی مامانی. یکم آذرماه مامانی رفت سرکار.چند روزاول تو با من قهر میکردی ومن کلی دلم میشکست. ولی خوب به مرور زمان هم تو و هم من به شرایط جدید عادت کردیم.خدا رو شکر. اینم چند تا از عکسای گل پسملی. و اما اولین بهار زندگی...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام به گل پسر ناز و مامانی من پنجشنبه 21 اردیبهشت ماه خاله مرجان دوست نینی سایتی من با پسر خاله پارسا رو ما برای اولین با از نزدیک دیدیم.من وخاله مرجان از زمانیکه تو و پارسایی تازه تو دل ما جا گرفته بودین با هم دوست شدیم و یه عالم خاطرات شیرین از دوران باردای با هم داریم .خاله مرجان اینا تهران هستن و هفته گذشته اومدن شیراز و ما با هم رفتیم باغ ارم .روز خیلی خوبی بود .شما دو تا هم اولش براتون همه چی عجیب بود.به قول خاله مرجان مثله اینکه موجودات فضایی دیده بودین ولی کم کم همه چی خوب شد.بعد هم یکی دیگه از دوستای نینی سایتی ما اومد نداجون و دخملش یاسی.ازتون عکس هم گرفتیم دوست خاله مرجان منصوره جون هم با هاش اومده بود ک...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام به پسمل نازم به پسمل شیطون و بلا. عزیز دلم این روزا تقریبا معنی خیلی از حرفای ما رو میفهمی .نازی کردن رو یادت دادم. وقتی میگم مامانی نازی صورت من رو نازی می کنی و وقتی میگم بابایی نازی صورت باباتو نازی میکنی. بهت میگم نیکان بیا کلاغ پر.اونوقت انگشت کوچولو کپلت رو می یاری پایین. بای بای هم یاد گرفتی. این روزها تلاش میکنی راه بری .وقتی روی پاهات می ایستی سعی میکنی قدم برداری چند بار هم این کارو کردی ولی هنوز نمی تونی تعادولتو حفظ کنی.الهی مامانی فدات بشه. ولی در کنار همه شیرینی هات فریادهایی هم میزنی که نگو و نپرس. وقتی از چیزی عصبانی میشی یا زمانی که چیزی رو از دستت میگیریم با تمام وجودت جیغ میزنی.وقتی باهات دعوا میکنم تو هم با...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام سلام صد تا سلام و اما دومین جشن تولد پسملی ما: شاهزاده زندگی ما نیکان پسر عزیزتر از جانم   پنجشنبه ٢٨ تیرماه ما یه تولد خصوصی برا پسملی گرفتیم .چون یه تعداد از عکسای تولد پسملی خراب شد و دراصل عکس خوبی پسرم با کیکش نداشت و این موضوع به شدت مامانی رو ناراحت کرده بود یه کیک کوچولو برا پسملی گرفتیم و یه وقت آتلیه.پنجشنبه ظهر فتیم اتلیه و از گلم عکسای خمشلی گرفتیم.شبش هم عمو محمد و خاله پریچهر اومدن خونمون و کیک دومین تولد شما رو بریدیم.این چند تا عکس مال خونه هست ایشالا عکسای آتلیه که آماده شد اونا رو هم برات میذارم عزیز دلم.   این عکسا هم مربوط به تولد بابایی هست که یه هفته بعد از شما به دنیا اوم...
8 مرداد 1391

بدون عنوان

پسر گلم قصه ای که میخونی مربوط به خاطرات مشترک مامانی با دوستای نینی سایتی هست .ما خاطرات مشترک وشیرین زیادی با هم داریم.خاله مرجان لطف کرد و این قصه رو برای یاد آوری خاطراتمون تعریف کرد. منم فکر کردم بد نیست تو هم بخونیش و از احساسات مامانی زمانیکه تو توی دلش بودی باخبر بشی عزیزم. و اما قصه مامانای خرداد ٩٠ و فرشته هاشون   مي خوام يه داستاني براتون تعريف كنم: يكي بود يكي نبود... غير از خداي مهربون هيچ كس نبود... شهريور 1389بود... ما تقريبا از شهريور 1389 با هم هستيم. با هم دوستيم. مريم مامان آرمان تاپيك "مامانهاي خرداد 90 بيان تو" رو افتتاح كرد. يكي يكي اومديم و گفتيم: "منم مامان خرداد 90 هستم" يا "ني ني منم خرداد 90 به ...
8 مرداد 1391

بدون عنوان

و اما تولد گل پسر ما   روز دوشنبه یکم خردادماه 1391 سالروز بهترین روز خدا برای من و بابایی بود. روزی که خداوند برما منت نهاد و معجزه حیات را به آغوش ما فرستاد.تو پسر گلم اوج قدرت خداوندی. خدایای خوبم تو را سپاسگزارم که معجزه خودت رو به من نشون دادی و به من ثابت کردی که :به محض اینکه بگوییم موجود باش موجود میشود.من معنای این جمله را با تک تک سلول های بدنم درک کردم. روز دوشنبه وقتی صبح از خواب ناز بیدار شدی من وبابایی بالای سرت بودیم.بهت صبح بخیر گفتیم و با تمام وجود تولدت رو تبریک گفتیم.کلی با تعجب نگامون کردی.متعجب از اینکه من و بابابیی دو تایی خونه هستیم و داریم از خودمون ذوق در وکنیم.تو هم کلی خندیدی وعشق کردی.بعد با ب...
8 مرداد 1391

بدون عنوان

شنبه ٣١ تیرماه عزیز دلم رو واسه چکاپ ١٤ ماهگی بردیم دکتر .البته یه دکتر جدید.آخه من و بابایی تصمیم گرفته بودیم دکتر شما رو عوض کنیم.اسم دکتر جدید آقای دکتر صادقی هست. خدا رو شکر همه چیزت خوب بود عزیزم وزنت به ١٤٣٠٠ گرم رسیده و قدت ٨٠ سانتی متر .الهی فدات شم.و دکتر برات یه چکاپ چشم پزشکی هم نوشت چون من بهش گفتم مامان و بابای شما هر دوشون چشماشون ضعیفه.ایشالا که اونم خوبه و پسر نازم هیچ مشکلی نداره. پسرم نازم کلی چیز یاد گرفته.عاشق CD خاله شادونه هستی .دو تا از اهنگاشو خیلی دوست داری.یکیش یه بیت میخونه بعد بچه ها میگن هی تو هم یاد گرفتی و کلی با هیجان میگی هی. یه آهنگ دیگش هم میگه سلام سلام کی ماهه کی ستاره و بچه ها میگن من من تو هم یاد ...
8 مرداد 1391